جدول جو
جدول جو

معنی پیر گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

پیر گشتن
پیر شدنپیر گردیدنکهنسال شدن: تو روی دختر دلبند طبع من بگشای، که پیر گشت و ندادم بشوهر عنین. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیر گشتن
تصویر سیر گشتن
بی نیاز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخش گشتن
تصویر پخش گشتن
پریشان دل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک گشتن
تصویر پاک گشتن
پاک گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست گشتن
تصویر پست گشتن
پایین آمدن تنزل یافتن، خراب شدن، یکسان شدن با زمین هموار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهن گشتن
تصویر پهن گشتن
پهن گردیدن پهن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیدا گشتن
تصویر پیدا گشتن
ظاهر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیروز شدنفاتح شدنظفر یافتن غلبه کردن: چو پیروز گشتی تو بر ساوه شاه بر آن بر نهادند یکسر سپاه... (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
شغل گشتن حرفه قرار گرفتن: بر آن شیشه دلان از ترکتازی فلک را پیشه گشته شیشه بازی. (نظامی)، کار شخصی محسوب شدن عمل کسی قرار گرفتن، عادت شدن: کسی را که خون ریختن پیشه گشت دل دشمن از وی براندیشه گشت. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغر گشتن
تصویر چغر گشتن
سفت و سخت شدن، چغر شدن، برای مثال چون چغر گشت بناگوش چو سیسنبر تو / چند نازی پس این پیرزن زشت چغاز (ناصرخسرو - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپری گشتن
تصویر سپری گشتن
پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن، سپری شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پست گشتن
تصویر پست گشتن
خوار و ذلیل شدن، با خاک یکسان شدن، منهدم گشتن، پست شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیدا گشتن
تصویر پیدا گشتن
آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن
به وجود آمدن، پیدا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در گشتن
تصویر در گشتن
اعراض نمودن، ابا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار گفتن بدرازا کشانیدن سخن. یا پر گفتن بقرآن خوش است (مثل) وقتی از مباحثه دو تن خسته میشوند این جمله را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
کلان سال شدن کهن سال گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر گفتن
تصویر پر گفتن
زیاد حرف زدن، بسیار سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
उम्र बढ़ना
دیکشنری فارسی به هندی